پوشاک سنّتي ايرانيان
مترجم: مريم اميراحمدي
طرز پوشش ايراني در خارج از ايران بسيار مورد توجه بود و از اين سبب يکي از آشکارترين نشانه هاي نفوذ گسترده فرهنگ ايراني به شمار مي آمد. حتي از همان آغاز، حکّام اموي شروع کردند که به شيوه ايراني لباس بپوشند.(1) کوششهايي در ارتباط با اينکه سربازان عربي را که به لباس ايراني ملبس شده و خفتان ايراني و زنگال ايراني(ران)(2) پوشيده بودند، (3) مجازات کنند، (4) مي بايست ظاهراً به دليل اين تمايل همگاني در استفاده از اين طرز لباس، بي اثر مانده باشد. عباسيان به نفوذ کامل مد ايراني کمک کردند. زيرا که پيروي آنان از طرز لباس دربار ايران(5)، آن چنان شديد بود که در واقع بخش اساسي تقليد عمومي آنان از رسوم پادشاهي قديمي ايران را تشکيل مي داد.(6)
اين لباس درباري متشکل از قباء با آستين، اغلب از ابريشم زربافت(ديباه، قَزّ)(7)بود،(8) چنان که اين لباس در زمان يزدگرد سوم نيز هنوز يکي از تشخّصات حاکم به شمار مي آمد.(9) اطلس قرمز هم در اين مورد ذکر شده است، (10) در حالي که ايمّات(نوعي زري) فقط در اواخر عصر ساسانيان يافت مي شد.(11) براي تزيين، اغلب حاشيه پهني با نوشته، «طراز» به کار مي رفت.-(12) شلوار در اصل از لباسهاي ويژه ايراني است. که اعراب به زودي(مثلاً از سال 109هـ/28-727م که گزارش شده است) آن را اخذ کردند.(13)
سر شخصيتهاي برجسته اغلب با نيم تاج(تاغ) زينت مي يافت.(14) کلاه سياه و دراز ايراني(قلنسوه) گسترش وسيعي در ميان مردم داشت؛ (15) در عصر ساسانيان، اين کلاه حتي نزد شخصيتهاي برجسته هم بسيار با ارزش بود.(16) توده وسيع مردم، به طور کلّي کلاهي از پوست بره(اغلب مشکي) بر سر داشتند.(17)علاوه بر آن دستار نيز رواج داشت، (18) که اغلب با حفاظي براي گردن(طيلسان) همراه بود و به عنوان نوعي لباس مشخّص تلقي مي شد و در خراسان، قومس، هرات، سيستان کاملاً متداول بود، (19) در حالي که در خوزستان و ماوراء النهر، آن را فقط نجبا(20) و در مرو فقط علماء و فقها (با پيچيدن دستاري بلند) به کار مي بردند(21) زنان مانند عصر ساسانيان، گوشواره را(22) دوست مي داشتند.(23) مردم عادي اغلب پيراهني پشمين(دُرّاعه) (24) و چنانچه ممکن بود ردايي پشمين (ضخيم) مي پوشيدند.(25) به طور کلّي پشم به عنوان ماده اوّليه لباس بسيار رواج داشت و در شکل ساده و پرداخت نشده ي خود نيز (صوف) رداي صوفيان را تشکيل مي داد. نزد عاکفان پوستين (مثلاً غزال در سال 570هـ/1174م)(26)هم نقش داشت.- از مصرف کتان در اين قرون نخستين، به ويژه در سرزمينهاي کوهستاني شرقي و بخارا(262هـ/876م) به ندرت مي شنويم.(27)
لباس به وسيله کمربندي(نزد سغديان در سال 103هـ/22-721 م ظاهراً طلايي)(28) روي هم قرار مي گرفت.
سوگوار بودن با پوشيدن لباس سياه(29) يا توسط حمل پرچمي سياه ابراز مي شد.
به عنوان لباس زير نوعي تونيک(غِلاله)(30)و يا پيراهن پوشيده مي شد.-نجبا کفش(گاه مزين به سنگهاي قيمتي) به پا مي کردند.(31)
اينکه براي مردم عادي، لباسهاي مختلف محلي وجود داشته است، جاي شکّي نيست. با اين وجود اين گونه لباس فقط در نواحي دوردست (مانند ديلم(32) و گيلان)(33) مدتهاي مديدي دوام داشته است، در حالي که به زودي سليقه مشترکي در پوشاک اعمال شده است. به هر حال به صراحت گزارش شده است که پوشاک در بين النهرين(که از جانبي تحت نفوذ ايران قرار داشت) به طور کلّي تفاوت زيادي با پوشاک خوزستان، (34) فارس(35) و ري (36) و يا حتي بُست(37) نداشته است.(38) احتمالاً گزارشگران اينجا به ويژه به فکر لباس مردم متشخص شهري بوده اند، با وجود اين در همين مورد نيز گزارشي کافي در دست نيست.
براي نياز روزمره- مسلماً فقط بين اقشار برجسته- دستمال(منديل) و حوله پشمين وجود داشته است.(39) همان اقشار بر روي بالشتکهايي (40) از ابريشم(اغلب بسيار سوزن دوزي شده) مي نشستند.- ديوارهاي قصر پادشاهان ساساني در تيسفون با فرش ديواري بسيار تحسين انگيز و به ويژه گرانبها از ابرشم زربافت به اندازه 60 در 60 ذرع با تصاوير تجسمي (مناظر) و سنگهاي قيمتي پراکنده بر روي آن، تزيين شده بود.(41) اعراب اين نمونه را «خوشه»(قطف) مي ناميدند. اين فرش همراه با غنايم ديگر به مدينه آورده شد و هيجان خاصي برانگيخت. از فرشهاي قرون نخستين ديگر هيچ نشانه و هيچ اثري به دست نيامده است.
در مورد آرايش بدن، بيش از هر چيز اين نکته قابل ذکر است که موها را اغلب رنگ مي کردند.(42) طغرل سلجوقي(571هـ/1175م و بعد) موهاي خود را در پشت سر به سه طره آويزان مي کرد.(43) اين امر آشکاراً تحت تأثير آرايش ترکي بود، همان گونه که بعدها نزد مغولان نيز مشاهده شد. سلجوقيان در واقع در بسياري از موارد طلايه داران مغولان بوده اند. عصر آنان،که موجب ورود لباسهاي به ويژه با شکوه و رنگارنگ به ايران(از حدود سال 555هـ/1160 م) شد، (44) مقطع جديدي از تاريخ فرهنگي و سياسي ايران را ارائه مي دهد که فقط مي توان آن را به طور جداگانه مورد بررسي قرار داد امّا در چهارچوب گسترش اوليه اسلام در ايران قرار نمي گيرد.
نفوذ سربازان ترک و ظهور سلسله هاي ترک، به طور کلّي توسعه حيات سياسي در محدوده ايران را، که به نظر مي رسيد در زمان سامانيان توسط دولتي محلي تحت فرمان اميران بومي آغاز شده است، قطع کرد. عصر نفوذ ماهيّت ايراني در قلمرو اسلام، در حدود اواسط قرن پنجم هجري قمري/ يازدهم ميلادي به پايان رسيد، و اين زماني بود که سلجوقيان حکومت خود را تا آسياي مقدم توسعه داده بودند. بدين وسيله ايران مجدداً - و اين بار به شکلي غير از اشکال گذشته- با مناطق قلمرو اسلامي تحت رهبري بغداد- مناطقي که بعدها از ابتداي عصر مغولان به صورت مملکتي متحد و يک پارچه درآمد اما تحت رهبري بيگانه دوباره تجزيه شد- مرتبط گرديد. از لحاظ فرهنگي اين وظيفه به ايران محوّل شد که ماهيّت ترکي فرهنگ اسلامي آسياي مقدم را حفظ کند. اينکه آن را نيز رها کرد، نشان مي دهد که چگونه بدون وقفه توان اين مردم پس از پذيرش اسلام همچنان باقي مانده بود.
پي نوشت ها :
1. kremer,Streifz,33,kremer,C.G.II 217f.
2. کتاب الاغاني/ بولاق، ج14، ص 104، -درباره لباس(جنگي)عربي رجوع کنيد به: Fries 29-31.
3. براي معني کلمه رجوع کنيد به مسعودي: مروج الذهب، ج8، ص 62.
4. الکامل، ص 627.
5. kremer,Streifz,33 و ديگر منابع داده شده در آنجا.
6. سکه اي با تصوير خليفه متوکّل که ريشي با آرايش ايراني دارد، رجوع کنيد به:
E.v.Bergmann:"Eine abbasidische Bildmünze," in der(Wiener)Numism ztschr.I(1869),Wien 1870,S.445-456.
7. کتاب الاغاني/بولاق، ج14، ص 104: ابن اثير: الکامل، ج2، ص 212(سال 22هـ/643م)؛ مقدسي: احسن التقاسيم، ص 281(سال 375هـ/985م)؛ بيهقي، تاريخ، ص 68(سال 421هـ/1030م محمود غزنوي). توضيحاتي درباره طرز لباس و آرايش مو در دوران متأخر ساسانيان نير در اين کتاب مي يابيد: Tang-Sehu 361/12.
8. رجوع کنيد به: طبري، تاريخ1، ص 2642(لباس تشريفات حاکم اسپهان در سال 21هـ/642م؛ نيم تاج طلايي، درباريان با گوشواره، بازوبندهايي طلايي و لباسهاي ابريشمي بود).-بيهقي: تاريخ، ص 289 و بعد.(لباس تشريفات درباريان در دربار غزنويان در سال 422هـ/1031م: کلاهي با دو نوک با کمربندي گرانبها، شنلهاي کتاني، عصاهاي نقره اي بود).- رجوع کنيد همچنين به: طبري: تاريخ3، ص 1230(سال 223هـ/838م).-از قرن 6و 7هـ/12 و 13 م مقايسه کنيد با:
Hirth,Länder40=(جزيره کيش) Hirth/Rockhill 133f.
9. طبري: تاريخ1، ص 2880(سال 30هـ/651م).
10. راوندي: راحة الصدور، ص 261(سال 548هـ/1153م).
11. مانند شنل فرمانده سپاه رستم(رستهم): طبري: تاريخ1، ص 2270(سال 15هـ/636م). درباره کليه اصطلاحات فني رجوع کنيد به:
Remhard Dozy: Dictionnaire detaille des noms des vêtements Chez les Arabes,(Amsterdam 1845).
12. رجوع کنيد به:
kremer,Streifz.33u.Adolf Grohmann in der EI,IV 850-858u.Erg.-Bd.265-267.
13. طبري: تاريخ2، ص 1499، 1502، 1530-رجوع کنيد به:
Hermann Goetz: The history of Persian Costume, im در آن s.2236-2239:]. و سلجوقيان: عصر عباسيان: Survey III 2227-2256.
14. ابن اثير: الکامل، ج2، ص 212(حدود سال 22هـ/643 م هرمز(د)ان)؛ طبري: تاريخ 2 ص 395(سال 60 هـ/81-680 م: در اينجا روشن مي شود، چگونه تاج از ايرانيان به اعراب منتقل شده است).
15. بلاذري: فتوح البلدان، ص 434(حدود سال 50هـ/670م ابتدا در قندهار: براي اعراب شناخته شد)؛ اصطخري: مسالک الممالک، ص 138(حدود سال 318هـ/930م؛ اختصاصاً فارس).-.Herzfeld,Sam VI142,A.5
16. ابن اثير: الکامل، ج2، ص 148(سال 22هـ/643م هرمز[د]ان)، SchwarzIII 141f.(آغاز قرن 2هـ/8 م).
17. Fuchs,Huei-ch' ao 448-452.
بيهقي: تاريخ، ص 68(سال 421هـ/1030م)؛ -رجوع کنيد همچنين به:
Walther Bjökman in der EI,II 724f.ذيل کلمه kalansuwa.
18.مقدسي: احسن التقاسيم، ص 416؛ طبري: تاريخ 3، ص 1226 و بعد.
19. مقدسي: احسن التقاسيم، ص 328، 367.- Schwarz VII 83uf,Gründebaum 213(جبال)Herzfeld,Sam VI 150.Anm 2.
20. مقدسي، احسن التقاسيم،ص 328، 416.
21. مقدسي: احسن التقاسيم، ص 327 و بعد- رجوع کنيد به Mez 163f,313f: لباس وعاظ با همان لباس مردم عادي مطابقت مي کرد.- Wiet 158.
22. Kuwabara I 52,(مانند ص 432 پاورقي 699).
23. Friedrich von Speigel: Ērānische Altertums kunde,(Leipzig 1871/78),III 659.
24. مقدسي: احسن التقاسيم، ص 328؛ اصطخري: مسالک الممالک، ص 138(قرن 4 هـ/10م؛ اين مخصوص فارس بود)؛ طبري: تاريخ3، ص 1226 و بعد(پاپک).- Grünebaum 213.
25. مقدسي: احسن التقاسيم، ص 416.
26. جويني: تاريخ جهانگشا، ج2، ص 10.
27. نرشخي: تاريخ بخارا، ص 80(بخارا)؛ Fuchs,Huei-Ch' ao 448-452
28. طبري: تاريخ2، ص 1441.
29. ابن اثير: الکامل، ج9، ص 177(سال 435هـ/44-1043م در تبريز)؛ همچنين نزد ديلميان در سال 384هـ/994م؛ روذراوري: ذيل تجارب الامم، ص 260.- سال 652هـ/963م؛ زماني که وشمگير(ص 160جلد اول کتاب حاضر) را در راه سفر به بين النهرين، در قزوين به رعايت لباس سياه قانع کردند (ابن اثير: الکامل، ج8، ص 7)، به خبوي نشاني از رنگ عباسيان بود.
30. طبري: تاريخ 3، ص 1279(سال 224هـ/839 م در طبرستان).
31. طبري: تاريخ2، ص 1225(سال 91هـ/ 710 م يکي از تخاريان)؛ مقدسي: احسن التقاسيم، ص 440(سال 375هـ/985م).
32. ابن اثير: الکامل، ج8، ص 188(سال 355هـ/966م).
33. ابن اثير: الکامل، ج8، ص 7(سال 321هـ/933م).- مردم در اينجا اغلب «برهنه» و يا فقط ملبس به يک شلوار بودند.
34. اصطخري: مسالک الممالک، ص 91؛ ابن حوقل: المسالک و الممالک، چ2، ص 254.-Schwarz IV 404f.
35. ابن حوقل: المسالک و الممالک، چ2، ص 289.
36. اصطخري: مسالک الممالک:ص 208؛ ابن حوقل: المسالک و الممالک، چ2، ص 379.
37. اصطخري: مسالک الممالک، ص 245.
38. رجوع کنيد به: kremer,C.G.I 293f.
39. مقدسي: احسن التقاسيم، ص 367(سال 375هـ/985م).
40. طبري: تاريخ 1، ص 2270(سال 15هـ/636 م رستهم)؛ بيهقي: تاريخ، ص 550(سال 429هـ/ پايان 1038 م).
41. طبري دو روايت راجع به آن را مشروحاً نقل کرده است: تاريخ1، ص 2452 و بعد.
42. جزئيات نزد Mez 369f.
43. راوندي: راحة الصدور، ص 331.- در مورد آرايش عمومي موي ساکنان جزيره کيش(قرن 6هـ/12م) مطالبي دارد. همچنين نگاه کنيد به: Hirth,Länder 40-Hirth/ Rochkhill 133f.
44. راوندي: راحة الصدور، ص 282.-يکي از مأموران برجسته در پيرامون نظام الملک 360 لباس داشت (براي هر روز، يکي)، اما او اغلب از اين لباسها به ديگران نيز هديه مي داد: حسيني: اخبار الدولة السلجوقيه، ص 47.
اشپولر، برتولد؛ (1386)، تاريخ ايران در قرون نخستين اسلامي(جلد دوم)، ترجمه ي مريم ميراحمدي، تهران: شرکت انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ پنجم
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}